فمینیسم چیست؟

واژه ي فمينيسم را نخستين بار چارلز فوريه سوسياليست قرن نوزدهم براي دفاع از حقوق زنان به کار برد. در ابتداي قرن بيستم ميلادي و در جريان موج اول فمينيسم و تلاش براي کسب حق رأي، عده ي زيادي از زنان خود را فمينيست ناميدند. واژه اي با که با آغاز دهه هاي شصت و هفتاد ميلادي و اوج گرفتن موج دوم جاي خودش را در ادبيات، سياست، هنر، تاريخ، اقتصاد، حقوق، انسان شناسي و جامعه شناسي نيز باز کرد. فمينسم در پي نقد همه ي انديشه ها بود.

در پاسخ به سؤالي در باره ي چيستي فمينيسم، پاسخي جامع و مانع نمي توان داد. گروهي آن را جنبشي سازمان يافته براي به دست آوردن حقوق زنان قلمداد مي کنند، گروهي آن را چشم اندازي در پي رفع کردن فرودستي، ستم، نابرابري ها و بي عدالتي ها عليه زنان مي دانند و گروهي نيز آن را يک ايدئولوژي مي پندارند که هدفش نه فقط برابري زنان و مردان که دگرگون سازي تمام ساختارهاي اجتماعي است. با وجود تعريف هاي گوناگون، فمينيست ها همگي معتقدند که به زنان به خاطر جنس شان (جنسيت شان) ظلم شده است.

تعريف هايي که فمينيست ها از فمينيسم کرده اند تحت تأثير تربيت، ايدئولوژي يا طبقه ي آن ها شکل گرفته است. فمينيست هاي ليبرال بر لزوم برابري در عرصه ي عمومي تأکيد مي کنند، فمينيست هاي مارکسيست نظام سرمايه داري را عامل اصلي تبعيض جنسيتي بر مي شمارند، فمينيست هاي راديکال مردسالاري در حوزه ي عمومي و خصوصي را زير سؤال مي برند و از نظريات روان کاوانه براي تفسير نابرابري سود مي برند و فمينيست هاي سوسياليست مردسالاري و سرمايه داري را با هم نقد مي کنند و راهکار ارائه مي دهند.

فمينيسم سياه، اکوفمينيسم، فمينيسم پسااستعماري و پسافمينيسم نيز نمونه هايي از ديگر انواع فمينيسم است که در موج سوم فمينيسم پا به عرصه ي وجود گذاشته اند. در ادامه، گرايش هاي مختلف فمينيستي به اختصار معرفي مي شوند:

1. فمينيسم ليبرال

فمنيسم ليبرال يکي از شناخته شده ترين گرايش هاي انديشه فمنيستي است، چهره معتدل يا رسمي فمنيسم را نشان مي دهد و به تبيين جايگاه زنان بر اساس 1) حقوق برابر، و 2) موانع مصنوعي در برابر مشارکت زنان در عرصه عمومي که فراسوي خانواده و خانه داري واقع شده مي پردازد. بيشتر نوشته هاي مردم پسند در مورد مشاغل زنان، برابري زن و مرد در مقام والدين، و نياز به آموزش فارغ از جنسيت براي کودکان بر پايه همين نظريه هستند.

فمنيستهاي ليبرال، در تبيين نابرابري جنسي به مواردي همچون تقسيم کار جنسي، جدايي عرصه عمومي و خصوصي (که مردان بيشتر در عرصه نخستين و زنان عرصه دوم جاي دارند)، و فرايند اجتماعي کردن کودکان بگونه اي که بتوانند در بزرگسالي نقشي متناسب با جنسيت شان ايفا کنند، اکتفا مي کنند.

به نظر فمينستهاي ليبرال، نظام ليبراليستي با برخورداري از نهادها و حقوق معين قانوني اش بيش از هر جامعه ديگري اجازه آزادي و برابري فردي مي دهد؛ اما حتي اينجا هم فرصتهاي برابر، با نژادپرستي و تبعيض جنسي مخدوش مي گردد. تبعيض جنسي مثل نژادپرستي انسانها را در قالب شخصيتي انعطاف ناپذير محبوس و اجتماع را از شکوفايي استعداد اعضاي آن محروم مي کند، از آنجا که زنان را دست کم مي گيرد از شکوفايي گرامي ترين ارزشهاي فرهنگي جلوگيري مي کند.

ليبرالها معتقدند به بيشتر انسانها مي توان آموزش داد تا منطقي بودن انتقاد فمنيسمي از روابط تبعيض آميز اجتماعي را درک کنند. برنامه هاي فمنيسم ليبرال براي از ميان برداشتن نابرابري جنسي عبارتند از 1) بسيج امکانات سياسي و قانوني که در حال حاضر براي تغيير وضع در دسترس اند؛ 2) تامين فرصت هاي برابر اقتصادي؛ و 3) اصلاح نهادهاي خانواده، مدرسه، و رسانه هاي همگاني. در مجموع، تمرکز فمنيسم ليبرال بر اصلاح جامعه است، نه تغيير انقلابي آن.

2. فمينيسم مارکسيستي

مباني و چارچوب نظري فمينيسم مارکسيستي برآمده از آراء مارکس و انگلس است. کتاب «منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت» انگلس، منبعِ کلاسيکِ فمينيست هاي مارکسيست است. بسياري از داده هاي انسان شناسانه اين رويکرد بر اساس نظريات مورگان طرح ريزي شده است. افرادي همچون اگوست ببل، کلارا زتکين، الکساندرا کولنتاي، ايولين ريد، و ليز واگل، صاحب نظران اصلي فمينيسم مارکسيستي به شمار مي آيند.

اين گرايش از انديشه فمينيستي بر اساس الگوي تحليلي انديشه مارکسيستي به تبيين چرايي موقعيت تحت ستم زنان مي پردازد و پس از آن توضيح مي دهد که براي تغيير اين وضعيت چگونه بايد مبارزه کرد. معتقدين به فمينيسم مارکسيستي بر اين نظرند که اساس ستمي که بر زنان روا مي رود ناشي از مالکيت خصوصي، تقسيم کار جنسيتي و در آخر نظام خانواده مردسالار است. از ديگر سو، نظام سرمايه داري را عامل اصلي بازتوليد اين نابرابري مي دانند. به بيان ديگر، دشمن اصلي فمينيست هاي مارکسيست، نظام طبقاتي (اقتصادي) است که زنان را در موقعيت فرودست جاي داده است. استراتژي پيشنهادي فمينيست هاي مارکسيست براي تغيير وضعيت موجود و رفع نابرابري هاي جنسيتي، تلاش براي تحقق انقلاب سوسياليستي و تاسيس جامعه کمونيستي است که تحت لواي آن موقعيت زنان با مردان برابر خواهد شد.

بدين ترتيب، جنبش فمينيستي بايد بر زنان کارگر متمرکز باشد و مبارزه اصلي خود را مبارزه طبقاتي بداند. حوزه عمل فمنيست هاي مارکسيست، عرصه عمومي است، و بيشتر بر طبقات فرودست جامعه تمرکز دارد. فمنيست هاي مارکسيست تلاش دارند تا زنانِ کارگر را به جمع نيروهاي خواهان انقلاب سوسياليستي ملحق کنند.

3. فمينيسم راديکال

يکي از اصلي ترين تفاوت هاي فمينيسم راديکال با گرايش هاي فمينيستي متقدم بر آن، نشات نگرفتنش از دستگاه هاي ديگر انديشه است، دستگاه هايي که فمينيست هاي راديکال «مردانه» تلقي مي کنند. فمينيسم راديکال به زنانگي ارزش مثبتي بخشيده و زنان را به مثابه طبقه اي فرودست در برابر مردان قلمداد مي کند. شايد بتوان گفت عمده ترين مفهوم در اين جريان فمينيستي «ستم جنسي» به عنوان کهن ترين و شديدترين شکل نابرابري است، ستمي که زنان به واسطه زن بودن خود متحمل آن مي شوند. البته فمينيست هاي راديکال تنها به نقد ستمي که بر زنان روا داشته مي شود اکتفا نمي کند بلکه پيشتر رفته و تمامي اشکال سلطه و سرکوب را ناشي از تفوق مردانه اعلام مي دارد.

فمينيسم راديکال به رغم شباهت روش شناختي با جريان هاي سوسياليستي – مارکسيستي، از منتقدان جدي آنان به شمار مي رود. آنان به جاي مساله «کار و توليد»، بر احساسات جنسي و جامعه پذيري زنان تاکيد مي کنند و اعلام مي دارند که هر زني، فارغ از طبقه، نژاد، گروه سني و… منافع مشترکي با ديگر زنان دارد. توالي منطقي چنين تفکري، تلقي مردان به عنوان يک گروه دشمن و جدايي طلبي جنسيتي است؛ امري که خود به نقد «ناهمجنس گرايي» نيز منتهي مي شود.

راديکال ها اگرچه سلطه طلبي مردانه را نه امري ذاتي، بلکه ساختاري اجتماعي تلقي مي کنند، اما از آن جا که ستم جنسي را عميقاً تثبيت شده مي دانند از مدلي انقلابي براي تغيير اجتماعي دفاع مي کنند.

4. فمينيسم روانکاوانه

اصطلاح «روان کاوي» برگرفته از نظريه­اي است که فرويد در سه مقاله درباره ي نظريه ي جنسي از آن استفاده کرد و رشد زنانگي را بر اساس «رشک ورزي به آلت نرينه» در دختر، و رشد مردانگي را بر حسب «عقده ي اديپ» به مثابه ي نفي مادر دانست. با نقدهايي که فمينيست­ها، به خصوص موج دومي­ها، به فرويد وارد آوردند و نظريات روان کاوانه­ي او را داراي سوگيري جنسيتي دانستند، نظريه­هاي روان کاوانه­ي جديدي شکل گرفتند که به نظريه هاي جنسيت معروف شدند.

فمينيست ها از نظريات روان کاوانه ي فرويد براي توضيح اين مسأله استفاده کردند که چه­طور آموزش­هاي دوران کودکي بر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالي سرباز مي کند. نانسي چودوروف، کارول گيليکان، کيت ميلت و ژوليت ميچل را مي توان جزء فمينيست هاي روانکاو به حساب آورد. به طور مثال چودوروف به نقش مادر در به آغوش کشيدن فرزند و هويت يابي جنسي فرزند از طريق مادر اشاره مي کند و توضيح مي دهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و دختران علاقه­مند به برقراري ارتباط­هاي عاطفي هستند.

ژاک لاکان، يکي ديگر از مفسران روش فرويد و از تأثيرگذاران بر فمينيسم روان­کاوانه است که عدم برخورداري از آلت تناسلي را نمادي فرهنگي مي داند و از تعبيرات زيست شناختي فرويد فاصله مي گيرد. او در عين حال بر رابطه ي هويت يابي جنسي و يادگيري زبان تأکيد مي کند. ايريگاري، يکي از شاگردان و منتقدان لاکان است و در کنار هلن سيکسو از بانيان مکتب «نوشتار زنانه» شمرده مي شود. مکتبي که مي خواهد از موضع بدن زنان بنويسد و زنانه نوشتن را ترويج دهد.

5. فمينيسم سوسياليستي

در نتيجه مجادلات ميان فمينيست هاي راديکال و فمينيست هاي مارکسيست، بر سر علتِ فرودستي زنان و چگونگي تغيير وضعيت در دهه 1970 رايج بود؛ نظريه هاي جديدي شکل گرفتند که به فمينيسم سوسياليستي شهرت يافتند. ژوليت ميشل، هايدي هارتمن، و آليسون جگر از جمله صاحب نظران اصلي اين گرايش نظري هستند. مقاله «ازدواج ناموفق فمينيسم و مارکسيسم»، اثر هايدي هارتمن، از جمله آثار کلاسيک اين جريان فکري است.

مسئله اصلي فمينيست هاي سوسياليست توضيح چگونگي ترکيب نظام سرمايه داري و نظام مردسالاري است. به بيان ديگر، آنها معتقدند که براي تحليل وضعيت فرودستي زنان و همچنين طراحي استراتژي مبارزاتي براي تغيير وضعيت نبايد صرفاً نگاهي تک بعدي داشت (صرفاً طبقاتي مانند مارکسيست ها و يا صرفاً روانکاوانه مانند برخي راديکال ها)؛ بلکه بايد مجموعه اي از شرايط و علل را در ايجاد موقعيت فرودست زنان بررسي نمود.

از اين رو، فمينيست هاي سوسياليست، معتقدند که براي تغيير وضعيت موجود در جهت رسيدن به جامعه برابر بايد مبارزه اي «همزمان» با نظام مردسالاري و سرمايه داري صورت پذيرد. بدين ترتيب، فضاي عمل و حوزه مبارزه از نظر فمنيست هاي سوسياليست محدود به کارخانه ها نيست، بلکه مجموعه حوزه هاي عمومي و خصوصي که زنان در آنها مورد تبعيض قرار دارند، مکاني براي مبارزه است. در واقع، شيوه عمل فمينيست هاي سوسياليست، شيوه چند جانبه است.

6. فمينيسم سياه

جرقه زير سوال بردن جامعيت مفهوم زن در فمينيسم از مبارزات زنان سياه پوست (در جهت رفع ستم از خود) زده شد. جريان فمينيسم سياه در موازات مبارزات دهه هاي 50 و 60 سياه پوستان آمريکا و در کنار موج دوم مبارزات ضد آپارتيد تئوريزه شد که از بزرگان اين گرايش فمينيسم مي توان به بل هوکس اشاره کرد. در واقع فمينيستهاي سياه اين مساله که همه زنها صرف زن بودن در يک جبهه اند را زير سوال برد. نتايج مصيبت بار مبارزات فمينيست هاي پيشين (که بيشترشان سفيد و بورژوا بودند) و تناقضات موجود، در واقع برهان هايي قوي براي لزوم بازنگري بودند. به عنوان مثال، خانواده که يکي از نهادهاي مورد انتقاد فمينيسم (الالخصوص راديکال) بود، اتفاقاً براي زنان سياه نهادي بود که از آنها در مقابل اشکال ديگر سرکوب (نژادي) محافظت مي کرد، و سعي فمينيستهاي غالب آن زمان براي تضعيف آن مي توانست معادل تشديد سرکوب زنان سياه باشد. در واقع فمينيست هاي سياه معتقد بودند اين نظر بايد در فمينيسم تئوريزه شود که سرکوب ماهيتي چند وجهي دارد و بايد که کليت آنرا در مورد زنان مورد انتقاد قرار داد. ايده اين حرکت فمينيستهاي سياه از نظرات فمينيستهاي سوسياليست مي آمد که به ماهيت دوگانه سرکوب طبقاتي – جنسي معتقد بودند و فمينيستهاي سياه با تاکيدي زياد نژاد را هم به عنوان يکي از عظيم ترين نمادهاي سرکوب وارد اين چند وجهي مي کردند.

7. فمينيسم پساساختارگرا

تحت تاثير تئوري هاي پساساختارگرايانه و پسامدرن که توسط فيسوفاني چون فوکو (به عنوان فيلسوفي پساساختارگرا) و دريدا و ليوتار (به عنوان تئوريسين هاي پسامدرنيسم) نقش بارزي در گفتمان غالب دهه 80 داشتند، باعث بوجود آمدن ترکيبي شد بنام فمينيسم پسامدرن يا پساساختار گرا. در واقع، فمينيسم پساساختارگرا از طريق فوکو به تئوريهاي روانشناسي (فرويد، لاکان، باتاي) وصل مي شد. فمينيستهاي سياه پيش از آن جرقه اين مساله را زده بودند که در کليت مفهوم «زن» مي توان تشکيک کرد. هرچند جواب آنها به مساله اضافه کردن جنبه اي بنام نژاد بر چند وجهي سرکوب بود اما به اين مساله مي توان اينگونه هم پاسخ داد که اصولا مفهوم زن کليت ندارد و فمنيست ها با پذيرفتن اين کليت مرتکب اشتباه مفهومي مهلکي شده اند. اين ديدگاه کاملاً با نگاه پسامدرن به مفاهيم سازگار است؛ در نتيجه بوجود آمدن اين ترکيب (فمينيسم با پسامردنيسم) اجتناب ناپذير مي نمود. حتي شايد بشود اينگونه هم به مساله نگاه کرد که يک پسامدرن صرف پسامدرن بودن، هر نوع مفهومي که بر گرفته از ذهنيت کليت ساز (يکي از مفاهيم پايه اي مدرنيته) است را رد مي کند. پس نمي تواند پذيراي مفاهيم زن و مرد، و تفکيک دو جنس باشد و صرفِ پسامدرن بودن بالاجبار به نوعي فمينيست هم هست. اين نکته هم حائز اهميت است که با وجود تفکيکهايي که بسياري بين پسامدرنيته و پساساختارگرايي قائلند، به دليل همپوشاني زياد و تمرکز مطلب حاضر روي فمينيسم، در مطلب حاضر اين دو را معادل و در يک مفهوم کلي فمينيسم پساساختارگرا – پسامدرن مورد بررسي قرار داديم.

8. فمينيسم پسااستعماري

فينيسم پسااستعماري (Postcolonial) از آبشخور فکري فمينسم پسامدرن – پساساختارگرا و بستر مبارزات ضد استعماري ملت هاي شرقي جوانه زد. اين گرايش فمينيستي شباهت زيادي به فمينسم سياه دارد با اين تفاوت که جامعه به حاشيه رانده شده اي که در تعريف «زن» آنرا ناديده مي گيرند، بجاي اينکه درون جامعه اصلي باشد در سرزمين ديگري است. از يک طرف آليس واکر از نظريه پردازاني است که حيطه کارهايش کلاً شامل جوامع در حاشيه، چه سياه چه مستعمرات مي شود (مي توان از او به عنوان حلقه ارتباطي فمينسم سياه و پسااستعماري نام برد)؛ از طرف ديگر متفکراني چون فرانس فانون و ادوارد سعيد در جوامع آزاد شده از استعمار مستقيم در حال نقد قوم مداري غربي بودند. در نهايت افرادي چون گاتاري، اسپيواک و رِي چاو در اين فضا به توليد انديشه فمينيسم پسااستعماري پرداختند که در واقع وارد کردن مساله زنان در نقد قوم مداري غربي بود. مشابه شرايط سياهان، ناديده گرفتن شرايط خاص آن جوامع در تعريف فمينيسم عوارض جانبي حضور فمينيسم در آن جوامع را موجب شده است. براي مثال مي توان به مساله حجاب اشاره کرد. فمينيستهاي غربي از ابتدا اين مفهوم را به سرکوب زنان پيوند زدند و سعي کردند کشف حجاب را در بسته مدرنيته اعمال شده از طرف استعمارگران که با عنوان متمدن سازي سعي در تزريق آن به جوامع استعمار شده داشت، جاي دهند. اين اشتباه باعث شد جنبشهاي ضد استعماري و ملي اين سرزمينها با حجاب زنان پيوند خورد. در واقع عکس العمل اين جوامع در مقابل اعمال فرهنگ بيگانه (به نام مدرنيزاسيون) متاسفانه با تاکيد روي مفهوم حجاب – که نوعي سرکوب زنان است – همراه شد. سرکوبي که يکي از دلايل اصلي آن اشتباه فمينيست هاي سفيد غربي در پيوند ناميمون مساله حجاب با پروژه متمدن سازي است.

9. پسافمينيسم

بد نيست اشاره اي هم به پسافمينيستها داشته باشيم. پسا فمينيست ها مشابه فمينست هاي پست مدرن دست روي مفهوم کلي زن مي گذارند با اين تفاوت که بحث آنها تنها نقد نيست بلکه اين تاکيد روي کليت مفهوم زن را نه تنها اشتباه (چونان فمينيست هاي پسامدرن) بلکه «مضر» مي دانند و بر اين عقيده اند که با تعريف فمينيسم، خود پايه اول ستم بر بخشي از جامعه که مدعي دفاع از آنها هستيم را گذاشته ايم: يعني تفکيک مفهومي زن و مرد. بر اساس اين استدلال پسافمينيست ها خود را صراحتاً مخالف فيمينسم معرفي مي کنند.

در پايان، جا دارد اشاره اي هم به نظريه کوئير داشته باشيم که مدعي طيفي بودن جنسيت است. اين نظريه روي ترنس ها و وجود انواع مختلف بدن و روحيات (مثلاً تن زنانه روحيات مردانه، تن مردانه روحيات زنانه، تن ترنس روحيات مردانه، تن ترنس روحيات زنانه و…) تاکيد دارد و هم مي شود گفت الهام گرفته از ترکيب فمينيسم روانشناسانه و گفتمان پسامدرن بوده و شاهدي است بر ايده فمينيستهاي پسامدرن و پسافمينيست ها. البته يک استفاده ديگر از ترکيب پسافمينيسم مي شود. در اين کاربرد پسافمينيسم معادل جامعه اي در نظر گرفته مي شود که به برابري جنسيتي رسيده و عده اي مدعي اين اند که حداقل در جامعه آنها چنين است.

4 پاسخ to “فمینیسم چیست؟”

  1. nezam Says:

    سلام منتظر مطالب جدیدتان هستم مطلب شما را در سایت خود قرار می دهم

    صفحات
    درباره کمیته مردان کمپین
    در

    بيانيه جمعي از مردان برابري خواه جنسيتي درباره مازيار سميعي
    تماس تلفنی مازيار سميعی با خانواده از بند 209 اوين
    گونی سيب زمينی ديدن يا ديده شدن؟
    10 دليل کار کردن با مردان،براي مبارزه با خشونت عليه زنان
    خودکار
    دسته بندی‌ها
    متفرقه (3)
    یاداشت ها (3)
    تجربه های کمپينی (3)
    خبر (1)
    کمپين
    کمپین کردستان
    کمپین آذربایجان
    کمپین رشت
    کمپین شیراز
    تغییر برای برابری
    پيوندها
    میدان زنان
    کانون زنان ایرانی
    حرکت جهانی زنان
    زنستان
    شهرزادنیوز
    بايگانی
    نوامبر 2007 (4)
    اکتبر 2007 (5)
    سپتامبر 2007 (1)
    جستجو

    ——————————————————————————–
    وبلاگ روی وردپرس.کام.
    مطالب (RSS) and نظرات (RSS).

  2. nezam Says:

    سلام من مطلب شما را روی وب سایت خود قرار دادم از مطالب خوب شما کمال تشکر را دارم ومن نیز با شما هم فکر هستم

  3. Yaz Okulu Says:

    does anyone knows if there is any other information about this subject in other languages?

  4. مهدی Says:

    عالی بود به من خیلی کمک کرد

بیان دیدگاه